موسيقيدانان سنتی ايران که در فاصله جنبش مشروطيت و نخستين دهه از قرن جاری خورشيدی سر برآورده اند، همه پيش از هر چيز نوازنده بوده اند، هر چند که گهگاه به سراغ آهنگسازی نيز رفته اند. مهارت های فنی و گاه شگفتی آور اين نوازندگان، آن چنان جمع شنوندگان را مجذوب خود می ساخته که آهنگسازی آنها را غالبا از ياد می برده اند. درويش خان، ارسلان درگاهی، موسی معروفی و حبيب سماعی از اين گونه موسيقيدانان به شمار می روند. در کنار اينان به چهره برجسته ديگری بر می خوريم که استثنايی را پديد آورده است.
مي
گويند: زندگي، نزد هر شخصي مفهومي خاص دارد. عدهاي زندگي را تنها منحصر به
وضعيت روزمرگي ميكنند و عدهاي هم زندگي را به سمت و سويي هدايت ميكنند كه
واژههايي چونگذشت، بزرگواري و بودن، مفهوم و معنايي تازه به خود ميگيرد.
عدهاي زندگي خود را خرج ظواهر روزمره ميكنند و عدهاي ديگر تلاششان را
معطوف به تأثير گذاري بر چرخه سپري كردن روزگار. ميگويم: اين كه هر كدامِ ما
در كدام دسته از اين تقيسمبندي قرار ميگيريم، قضاوت و داوري ديگران را
ميطلبد. به راستي، چرا پس از گذشت سالها هنوز هم با شنيدن آهنگ كودكانه
فرهاد حس نوستالژيك غريبي بر وجود انسانِ ايراني چنگ ميزند و ما با خود
ميانديشيم چرا چند سال از عمر او را هدر دادند و مانعِ خواندنش شدند؟
(مدیر وبلاگ: سلام دوستان قبل از اینکه مطلب رو بخونین اینو بگم که امروز هم من با آقای اسدالله یکتا مصاحبه کردم و عکس گرفتم که ایشالا تو ۶ یا ۷ روز آینده براتون تو وبلاگ می زارم) جمشيد مشايخي، بازيگر سينما، تئاتر و تلويزيون كه همكاريهاي مشترك زيادي با مرحوم علي حاتمي داشته است، گفت و گویی با او شده است که می خوانید. جمشيد مشايخي درباره نحوه آشنايي خود با اين كارگردان گفت: اوايل دهه 40 كه من در اداره تئاتر مشغول فعاليت بودم، علي حاتمي براي آن جا نمايشنامه مينوشت و به آن جا ميآورد تا اجرا شود.
ساموئل خاچيکيان که دوستان و همکارانش او را با نام سام ول می شناختند، در يکی از دورانهای فترت سينمای ايران با خلاقيت بی نظير و هنر چشمگيرش به ياری اين هنر- صنعت شتافت. آقای خاچيکيان ابتدا مهارت فنی خود را با به نتيجه رساندن پروژه سنگين و پيچيده شب نشينی در جهنم به اثبات رساند و سپس با طوفان در شهر ما سبک خاص خود را در سينمای ايران بنا نهاد. مهارت اين شاعر روزنامه آليک در فضا سازی سينمايی و ايجاد ميزانسن به جايی رسيد که به گفته همکارانش می توانست تنها با يک لامپ، يک ميز و يکی دو چهره ی انسانی، زيرزمين هر قهوه خانه ای را به عنوان قصر تبهکاران به تماشاگران بقبولاند.
استاد
علي تجويدي، متولد ۱۲۸۹
خيابان ري تهران.
زندگي هنري او
را با قلم خودش بخوانيم:
مقدمات را نزد پدرم و هادي تجويدي برادرم آموختم.
در ۱۲
سالگي دستگاه هاي ايراني را مي شناختم. مرحوم ابوالحسن صبا چون نزد پدرم
نقاشي
کار مي کرد به منزل ما رفت و آمد داشت و از همان موقع با ايشان اشنا شدم.
اولين
سازي که آموختم تار بود ضمنآ موقعي که در دبيرستان تحصيل مي کردم به گروه پيش
آهنگي
وارد شدم و فلوت آموختم و با نت آشنايي پيدا کردم. در
۱۶
سالگي به کلاس حسين ياحقي
رفتم و پس از ۶
ماه نزد ايشان به آموختن ويولن مشغول شدم و سپس به کلاس مرحوم صبا
رفتم و
۶
سال نزد اين استاد به فراگرفتن موسيقي و نوازندگي ويولن پرداختم.
با
کمال افتخار
و سربلندی بايد بگويم که اهل سينمای ايران هستم و سال ها در خدمت سينمای
ايران بوده
ام. به آنچه کرده ام به خود می بالم. و بدون توقع و انتظار کار مورد علاقه ام
را
دنبال کرده ام و پاداشم را هم از مردم گرفته ام. و فکر می کنم محبت مردم در
اين
پنجاه سال با هيچ چيز قابل مقايسه نيست. از اين رو هميشه شاکر خداوند متعال
بوده
ام. اين مقدمه برای اين است که بدانيد در همه حال آدم متعادل و قانعی بوده ام
و به
حکم استغنا و خصوصيات شخصی ام به دنبال سر و صدا و جنجال نبوده ام. اما در
همه حال
چشم به اعتلا و گسترش سينمای ايران داشته ام و در اين راه اگر خدمتی باشد با
اشتياق
تمام در اختيار سينماگران خواهم گذاشت.
آرامش
در حضور ديگران ساخته ناصر تقوايي یکی از بهترين فيلم هاي تاريخ سينماي ايران
به حساب مي آيد. بدون اغراق ميتوان اين فيلم را يك شاهكار دانست. شاهكاري كه
تقوايي در اولين گام سينمايي خود موفق به خلق آن مي شود. در اين مجال فرصت
نيست تا در مورد كارنامه تقوايي و
فيلم هاي او صحبت كنيم به همين علت تنها به صحبت در مورد آرامش در حضور
ديگران اكتفا مي كنيم. تقوايي اين فيلم را براساس داستاني از كتاب
واهمه هاي بي نام ونشان
نوشته دكتر غلام حسين ساعدي ساخته است.
ترانه هایی که امروز به گوش من و تو آشنا و دلنشین است. همان عاشقانه هایست که به آن بالیدیم و عاشق شدیم. آمدیم رفتیم و دل دادیم و دل بریدیم. همان عاشقانه هایی که به نام ترانه نوین آن را می شناسیم. مخلوق قلم سه بزرگوار: ایرج جنتی عطایی و شهیار قنبری واردلان سرفراز است.
نبايد
با او گفت و گو كرد. نبايد او را به سئوال كشيد. نبايد با او روبه رو شد.
بايد نشست. سكوت كرد. آرام و سراسر گوش گذاشت تا او به روش خود صحنه ديدار را
به دست گيرد. سپس شنيد و شنيد و شنيد. نبايد چشم را بيكار گذاشت. او سراسر
ديدنى است. عزت الله انتظامى در خانه اى پوشيده از عطوفت و مهر ايرانى كه بوى
مطبخش هم سليقه ايرانى را منتشر مى كند در يك روز پاييزى غم انگيز آذر در
توفانى كه برگ هاى زرد به راه انداخته اند، از كارهايش با على حاتمى مى گويد.
دفتر خاطرات انتظامى با اجراى منحصر به فرد آقاى بازيگران آنچنان ورق مى خورد
كه ما جز پلك زدن و لذت بردن چاره ديگرى نداشتيم.
موسیقی
مذهبی:
بر اساس نوشته های هرودوت مورخ یونانی، مغان هخامنشی بدون همراهی ساز با نای
سرودهای مذهبی می خواندند و از این نظر، نه مثل سرود خوانان بابلی و آشوری
بودند و نه تحت تاثیر اقوام سامی. موسیقی این سرودها صرفآ موسیقی آوازی بود و
نه موسیقی سازی. مشاهده می کنید که پرهیز از استفاده از ساز و آلات در موسیقی
مذهبی از ادوار گذشته تاریخی وجود داشته و اثرات آن تا به امروز هم به چشم می
خورد. مسئولیت اجرای سرودهای مذهبی با موبدان خوش آواز بوده و به قول استرابو
دانشمند یونانی این نغمه ها منحصر به مفاخر پهلوانی و مناجات با یزدان بوده
است. شایان ذکر است که امروزه بازمانده هایی از این آئین کهن هنوز هم در
فرهنگ ایران دیده می شود.
تپلی فيلمی بود که خيلی از استعدادهای نهفته و مدعی را جلوه گر ساخت و به
تعدادی از هنرمندان ايرانی که هميشه گفته بودند در شرايط بهتر کارهای بزرگتری
از آنها بر می آيد؛ ميدانی داد تا بتوانند ادعای خود را با موفقيت ثابت کنند.
يکی از اين هنرمندان، رضا ميرلوحی بود که با همه ی علاقمندی اش به سينمای
اصيل و سالم، داشت می رفت که در غرقاب محتوم آن سالها گم شود. ميرلوحی با اين
فيلم اعتباری را که می خواست به چنگ آورد اما تکرار موفقيت هميشه سخت است. در
مورد خاص او، عجل هم مهلتی به او نداد.
آرمائيس هوسپيان که تماشاگران سينما در ايران او را با نام آرمان می شناختند، با حضورش به سينمای ايران رونق داد. تا پيش از او بازيگران موهای روغن زده داشتند، با فرهای کرنلی و سبيل های دوگلاسی (به ياد کرنل وايلد و داگلاس فربنکس) و اگر موهای صاف داشتند، با اصلاح سر شبيه به کلارک گيبل. اما آرمان مرد ديگری بود، پيشانی بلندی داشت و جلوی سرش و حتی مقداری از پشت آن خلوت بود. با شکمی اندکی برآمده و راه رفتنی که خاص او بود. آرمان همه اين – ظاهرا – معايب را به حسن بدل کرد. آن ی داشت که تنها بازيگران دارند.